سهاسها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

شیرینی زندگی من و بابا

یک روز مانده تا تولد یک سالگیت

گلم عزیزم فدات بشم سال پیش همچین روزی داشتم اماده میشدم که فردا صبح بریم بیمارستان و شما عضو شیرین زندگی ما بشی چه انتظار شیرینی بود چه فکرهایی میکردیم که شما چه شکلی هستی چی میشه منتظر چیزی بودیم که تاحالا اصلا تجربه اش را نداشتیم ولی حلاوت با تو بودن همه نگرانی ها از بین برده بود. اما حالا؛ شما پیش مایی و از شیطنت های شما بعضی وقتها عصبانی میشم ولی کوچیکی و کنجکاوی دیگه؛ جونم برات بگه که دیشب خیلی کار داشتم در فر گاز رو باز گذاشتم ویادم رفت ببندم دیدیم شما رفتی روش ایستادی حسابی هم ذوق میکنی وای نمیدونستم بخندم, تعجب کنم,نگات کنم.
25 تير 1392

قرمزی صورت گل دختری

گلم وای نمیدونم پوستت حساسه و یا من زیاد شما رو میشورم دوشب بود اصلا نمیخوابیدی  ریفلاکس هم داشتی همش فکرمیکردم دلت درد میکنه دیگه عصر تا بابا اومد بردیمت دکتر تا اومدم حرف بزنم خانم دکتر گفت چرا صورتش اینطوریه گفتم نمیدونم همش دستش هم به صورتش میکشه گفت این پوستش خشک شده و میخاره براهمین هم اینطور اذیته بعد یه شامپو و پماد جدید نوشت با شربت وقتی اونها رو استفاده کردم زود خوب شدی فدای اون پوست حساست بشم دخمل مامانی. اینم عکسات:   ...
20 تير 1392

اخر شبهای گلم

گلم جونم اصلا خوابت تنظیم نیست توی روز مخصوصا عصر ها خوب میخوابی شب که میشه ما میخوایم بخوابیم خانمی تازه سرحال میشه و قش قش میخنده وقتی که شبش مهمونی باشیم وبرگردیم خونه تو ماشین میخوابی ولی تا رسیدیم بیدار میشی .     ...
20 تير 1392

واكسن 4 ماهگي

اين بار خودم تنها بردمت واكسن زدي اخه بابايي سر كار بود ؛ شما هم خوب بودي اصلا نا ارومي نكردي خدارو شكر اذيت نشدي انگار ميدونستي كسي پيشم نيست مامان رو نگران نكردي.بعداز واكسن:       ...
20 تير 1392

محرم 91

امروز در گلستان شهدا اصفهان مجمع شيرخوارگان علي اصغر بو از اونجايي كه من و مامان جون خيلي ارزو داشتيم شمارو ببريم اونجا مامان جون برات لباس دوخت و صبح همه به هم رفتيم خيلي ني ني اونجا بود اونجا شما اروم بودي با اينكه گرسنه بودي ولي گريه نميكردي شلوغي وجمعيت رو دوست داري همشين ور و اون ور رو نگاه ميكردي.     ...
20 تير 1392

يادگاري از دوران عقد خودم

اون موقع من اين عروسك و خيلي دوست داشتم يك روز كه با بابايي رفته بوديم بيرون اونو برام خريد هنوز هم تميز نگهش داشتم  و اولين عروسكي بود كه برا سیسمونی تو اتاقت گذاشتم هنوز هم بين همه عروسكات من اين  رو بيشتر دوست دارم منم از شما دو تا عكسهاي خوبي گرفتم.   ...
20 تير 1392

عقب عقب میری

نازنينم باد گرفتي عقب عقب ميري و از جاهاي عجيب غريب سردر مياري وقتي هم گير میكني يعني ديگه جا نداري كه بري گريه ميكني تا بيايم و نجاتت بديم.   ...
20 تير 1392

ديگه حسابی بزرگ شدی

گلم قربونت بشم كه همه كارات به موقع است  و من هر روز از سلامت تو مطمئن ميشم فداي اون زرنگي هات بشم که داري ياد ميگيري تنهايي بشيني و همه چيز وخوب تو دستات ميگري باهاش بازي ميكني اول از كنترل tv شروع كردي كم كم بايد همه چيز ها رو جمع كنم براي در امان بودن از دست خانمي. عكسها در ادامه مطلب:   ...
20 تير 1392

عيد92

امسال اولين سال نويي بود كه شما پش ما بودي و ما امسال 3 نفره پاي سفره  هفت سين بوديم مامان به يمن وجود شما يك سفره هفت سين زيبا كه حاصل هنر وخلاقيت خودش بود آماده كرد ولي حسابي سرمون شلوغ بودتا نيم ساعت قبل از سال تحويل بابا بيرون بود اخه امسال هم پاداش بابارو دير دادن هم من سر كار بودم شما هم كه  نميذاری كسي به كارش برسه با همه چيز كار داري چه خونه تكونيی داشتيم ما امسال خلاصه هرچه بود به خير وخوشي تموم شد انشائ اله امسال سال خوبي هم براي ما وهم براي همه مردم به خصوص ني ني ها باشه.عيدت مبارك ملوسكم نازنينم ...
20 تير 1392

بالاخره گوشات رو سوراخ كرديم

واي اخر بابات راضي شد بريم دكتر گوشت رو سوراخ كنيم الهي بميرم خيلي گریه كردي ولي در عوض معلوم شد كه خانم گلي  هستی اخه جيگرم مو كه نداري يعني كم پشت و بورن گوشواره هم كه نداشته باشي همه ميپرسن دختري يا پسر ولي خداروشكر بعد كه اروم شدي كاري با گوشت نداشتي كه همش بخواي بكشيش بعد از يك هفته گوشواره اي كه عمه ات برا تولدت اورده گوشت  ميكنم. ...
20 تير 1392